روشنی من گل آب
ابری نیست
بادی نیست
می نشینم لب حوض
گردش ماهی ها روشنی من گل آب
پکی خوشه زیست
مادرم ریحان می چیند
نان و ریحان و پنیر آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر
رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط
نور در کاسه مس چه نوازش ها می ریزد
نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین می آرد
پشت لبخندی پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست که نمی دانم
می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه از پل از رود از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست
نیایش
دستی افشان تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد هر قطره شود خورشیدی
باشد که به صد سوزن نور شب ما را بکند روزن روزن
ما بی تاب و نیایش بی رنگ
از مهرت لبخندی کن بنشان بر لب ما
باشد که سرودی خیزد در خور نیوشیدن تو
ما هسته پنهان تماشاییم
ز تجلی ابری کن بفرست که ببارد بر سر ما
باشد که به شوری بشکافیم باشد که ببالیم و به خورشید تو پیوندیم
ما جنگل انبوه دگرگونی
از آتش همرنگی صد اخگر برگیر برهم تاب بر هم پیچ
شلاقی کن و بزن بر تن ما
باشد که ز خکستر ما در ما جنگل یکرنگی بدر آرد سر
چشمان بسپردیم خوابی لانه گرفت
نم زن بر چهره ما
باشد که شکوفا گردد زنبق چشم و شود سیراب از تابش تو و فرو افتد
بینایی ره گم کرد
یاری کن و گره زن نگه ما و خودت با هم
باشد کهتراود در ما همه تو
ما چنگیم : هر تار از ما دردی سودایی
زخمه کن از آرامش نامیرا ما را بنواز
باشد که تهی گردیم کنده شویم از والا نت خاموشی
ایینه شدیم ترسیدیم از هر نقش
خود را در ما بفکن
باشد که فراگیرد هستی ما را و دگر نقشی ننشیند در ما
هر سو مرز هر سو نام
رشته کن از بی شکلی گذران از مروارید زمان و مکان
باشد که به هم پیوندد همه چیز باشد که نماند مرز نام
ای دور از دست ! پرتنهایی خسته است
<**ادامه مطلب...**>
بازدید دیروز: 4
کل بازدید :99714
آپاتیه دیروز ... آباده امروز
قلم
اداره کل میراث فرهنگی استان فارس
بانک اطلاعات مسافرتی ایران
سایت دولت
مجتبی کاریکاتوریست
آوای آزاد